از خوی تا قم، آلمان و آمریکا
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۶۷۹۸۱
عباس زریاب خویی از خانوادهای بیسواد از خوی سربر میآورد، دکتری خود را در آلمان میگیرد، به ایران برمیگردد و در دانشگاه تهران تاریخ درس میدهد.
به گزارش ایسنا، عباس زریاب خویی ۲۹ سال پیش در چنین روزی (۱۴ بهمن ۱۳۷۳ در سن ۷۵ سالگی) از دنیا رفت. او مورخ، ادیب، نسخهشناس، نویسنده و مترجم ایرانی بود که درباره زندگانی خود نوشته است: «من در ۱۵ ذی قعده ۱۳۳۷ هجری قمری به دنیا آمدهام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او تحصیلات ابتدایی خود را در خوی آغاز کرد ولی به هیچ وجه از آموزگاران نخستین خود دلِ خوشی نداشت و با اکراه و بیمیلی به مدرسه میرفت. در این دوران او خود را در میان خانواده و مدرسه و مردم شهر غریب حس میکند. با وجود این بیمیلیها و محدود بودن دسترسی به کتاب، آموختن خواندن و نوشتن شوقی غریب را در او برانگیخت.
او در مقاله زندگانی من، کتابهایی را که در این دوران خوانده، فهرست کرده است که در آن میان آثاری چون مختارنامه عطار، حیاة القلوب مجلسی، کلیله و دمنه و اسکندرنامه به چشم میخورد. در سالهای ده تا سیزدهسالگی دیدگاه او به تاریخ، ادبیات، و نقد ادبی، با خواندن کتابهای درسی تاریخ و جغرافیای تألیف اقبال آشتیانی، احوال و آثار رودکی نفیسی و سخن و سخنوران فروزانفر و همچنین مقالات مجلاتی چون کاوه و ایرانشهر تأثیر فراوان میگیرد. او در جوانی تحت تأثیر یک روحانی مهاجر از ایروان به نام شیخ قاسم مهاجر بود و از او با دلدادگی یاد میکند. در همین دوران نزد یکی از روحانیون شهر به نام شیخ عبدالحسین اعلمی به یادگیری صرف و نحو، ادبیات عرب، اصول و دیگر علوم حوزوی پرداخت.
پس از اتمام سه سال دوره اول دبیرستان در خوی، امکان ادامه تحصیل در دوره دوم دبیرستان در آن شهر وجود نداشت و پدر زریاب خویی نیز راضی به فرستادن او به تبریز یا ارومیه نبود. از سوی دیگر نزدیک شدن به وقت خدمت اجباری نظام و بیزاری زریاب خویی از خشونت و نظامیگری باعث نگرانی بیشتر او میشد. سرانجام او به تشویق شیخ اعلمی تصمیم گرفت که برای ادامه درس و تحصیل در رشتۀ زبان عربی و مقدمات فقه و اصول به قم برود. زریاب خویی با اصرار تمام پدرش را به موافقت با این سفر راضی کرد و در اواخر شهریور ۱۳۱۶ به قم وارد شد. زریاب خویی در طول سالهای اول با جعفر اشراقی همحُجره شد و پس از دو سال برای حضور در درس استادان درجه اول آمادگی یافت. باقیمانده دوران ششساله حضورش در حوزه علمیه قم به تحصیل نزد علمای تراز اول صرف شد؛ خویی در جلسههای درس امام خمینی (ره) بر «شرح منظومه» سبزواری و «اسفار» ملاصدرا حاضر شد.
در سال ۱۳۲۲ خبر بیماری پدر باعث شد تا زریاب خویی برای مدتی به شهر خوی بازگردد: «با پایان گرفتن اقامت من در قم و تهران، یک دوره از زندگانی من که سالهای سازندگی روحی و معنوی من بود به پایان آمد.»
پس از بازگشت به خوی در ۱۳۲۲، زریاب خویی به مدّت دو سال به تدریس ادبیات در دبیرستانهای خوی مشغول بود؛ به گفته خودش این دوران «پرآشوبترین و رنجبارترین ایام حیاتش» بود که با مرگ پدرش و متعهد شدن به تکفل مادر و برادران و خواهر شروع میشود. او مینویسد: «اقامت من در خوی با سختترین سالهای آذربایجان یعنی سالهای ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ مصادف شد و حوادثی بر من گذشت که شرح آن به طول میانجامد. در شهریور ۱۳۲۴ به ناچار به تهران پناه آوردم و دو سال را بهسختی تمام گذراندم تا آنکه به معرفی مرحوم آقا محمد سنگلجی و پایمردی دکتر تقی تفضلی به کتابخانه مجلس شورای ملی راه یافتم. این دوره از زندگی من تا سال ۱۳۳۴ ادامه داشت و در آن سال با معرفی مرحوم سیدحسن تقیزاده، بورس مطالعه و تحصیل بنیاد هومبولت واقع در آلمان غربی را دریافت کردم و قریب پنج سال در ماینز و فرانکفورت و مونیخ به تحصیل و مطالعه مشغول شدم.»
زریاب خویی در سال ۱۳۳۹ از دانشگاه یوهانس گوتنبرگ شهر ماینز در رشتههای تاریخ و فلسفه درجه دکتری گرفت. عنوان رساله دکتری او «گزارش درباره جانشینان تیمور برگرفته از کتاب تاریخ کبیر جعفری تألیف ابن محمد حسینی» بود که به اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار تیمور بر اساس مندرجات تاریخ جعفری میپردازد.
او پس از بازگشت به ایران مدتی در کتابخانه مجلس سنا مشغول به کار میشود تا آنکه به دعوت پروفسور هنینگ، ایرانشناس بزرگ، برای تدریس زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه برکلی کالیفرنیا دعوت میشود و به مدت دو سال در آن دانشگاه تدریس میکند و بعد از دو سال به ایران بازمیگردد. از سال ۱۳۴۵ استاد گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود، و پس از مدتی به مدیریت گروه تاریخ آن دانشکده برگزیده شد.
پس از ترک دانشگاه در دوران پس از انقلاب، هنگامی که بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و دائرةالمعارف تشیع تأسیس شد، از او درخواست همکاری کردند و او در مرکز دایرهالمعارف مشغول به کار شد.
زریاب خویی صاحب تألیفاتی مانند «اطلس تاریخی ایران»، «تاریخ ساسانیان»، «بزمآورد؛ شصت مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه»، «آئینه جام: شرح مشکلات دیوان حافظ» و «سیرت رسولالّٰله» و ترجمههایی مانند «تاریخ فلسفه»، «لذات فلسفه»، «دریای جان»، «تاریخْبنیادی» و «تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان» است. «تصحیح و تحشیه [الصیدنه فی الطب]» ابوریحان بیرونی، و «تهذیب و تخلیص روضة الصفا» نوشته محمد بن خاوندشاه بلخی» از دیگر آثار زریابی خویی است. او همچنین در دانشنامههایی مانند دائرةالمعارف فارسی، دانشنامه جهان اسلام، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران مدخلهای بسیاری را نوشته است.
منبع:
مقاله «زندگانی من» نوشته زریاب خویی، مجله تحقیقات اسلامی، ۱۳۷۴، شماره ۱ و ۲ .
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: عباس زریاب خویی جشنواره های فجر 1402 جشنواره فیلم فجر 1402 آمريكا آفريقا زریاب خویی دو سال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۶۷۹۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
توپ گوستاو، سلاح معجزهآسا نازیها/ عکس
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، از روی زمین، این توپ مانند یک ساختمان چهار طبقه به نظر می رسید – و بیش از ۴۲.۶ متر طول و بیش از ۶ متر عرض داشت. فقط لوله این سلاح شگفتانگیز ۳۰.۵ متر طول داشت – و میتوانست دو نوع گلوله شلیک کند: یک گلوله بیش از ۴.۸ تنی با قدرت انفجاری بسیار بالا و یک گلوله سوراخکننده بتن به وزن بیش از ۷.۵ تن. هر گلوله این توپ از دو مرد بلندتر و دو برابر عرض یک انسان بود. این توپ آنقدر بزرگ بود که صدها مرد فقط برای کار با آن و شلیک یک گلوله مورد نیاز بود.
براساس گزارش روزیاتو، توپ گوستاو با کالیبر ۷۷.۵ سانتیمتر میتوانست اهدافی را در فاصله ۴۸ کیلومتری هدف قرار دهد، با نیرویی که می توانست همه چیز را نابود کند. این توپ در واقع در پنج بخش حمل می شد: حلقه و بخش انتهایی توپ، لوله که به دو قسمت تقسیم می شد، جلیقه لوله، پایه و قلاب ها. این ابر توپ توسط کمپانی Krupp – یک شرکت فولاد مستقر در اسس- در سال ۱۹۳۶ و برای کمک به تهاجم آلمان به فرانسه در مه ۱۹۴۰ طراحی شد، اما بعداً در جنگ تنها علیه اتحاد جماهیر شوروی استفاده شد. در آن زمان، مفهوم چنین سیستم توپخانه ای غول پیکری از قبل وجود داشت – کشورهایی مانند بریتانیا که توپ ۳۹ تنی تزار را در اختیار داشتند و آلمان در سال ۱۹۱۴ توپ ۴۷ تنی “Big Bertha” را توسعه داد.
هیتلر نیز رویای داشتن چنین سیستم تسلیحاتی گسترده ای را در سر می پروراند که نه تنها بتواند دشمن را بترساند – بلکه اهداف مورد نظر را نیز با خاک یکسان کند. در دهه ۱۹۳۰، نازی ها شروع به طراحی نقشه هایی برای چنین سلاحی کردند که بتواند از خط دفاعی موسوم به ماژینو لاین فرانسه عبور کند. این امر مستلزم آن بود که چیزی بسازند که بتواند ۶.۷ متر بتن تقویت شده و حداقل یک متر فولاد جامد را سوراخ کند – به عبارت دیگر، سلاحی متفاوت از آنچه جهان تا آن زمان دیده بود.
در حالی که نازی ها توانستند چنین قطعه توپخانه ای غول پیکری را بسازند، برای استفاده از این توپ عظیم در فرانسه کمی دیر شده بود. اگرچه از توپ Schwerer Gustav برای عبور از خط ماژینو لاین استفاده نشد، نازی ها قدرت این سلاح جدید را در سال ۱۹۴۲ آزمایش کردند. طبق گزارش ها، تیمی متشکل از ۱,۰۰۰ مرد چندین هفته طول کشید تا این توپ را سرهم بندی کنند و سپس آن را برای کمک به ارتش آلمان نازی در طول محاصره سواستوپل ارسال کنند.
توپ Schwerer Gustav برای اولین بار در نبرد سواستوپل بکار گرفته شد و برای نابودی یک انبار مهمات زیرزمینی، به سمت یک صفحه سنگی بسیار مستحکم شلیک کرد. برای بیش از یک ماه، این توپ غول پیکر بر شهر محاصره شده شوروی گلوله ریخت و در این مدت حدود ۵۰ گلوله بزرگ شلیک کرد. سواستوپل پس از شکسته شدن خط دفاعی اش در پایان محاصره به یک ویرانه تبدیل شده بود – و قدرت های محور پیروزی قاطعی را به دست آوردند. بلافاصله پس از آن، نازی ها این توپخانه را به لنینگراد (سن پترزبورگ کنونی) منتقل کردند، اما این سلاح دیگر هرگز استفاده نشد.
زمانی که نیروهای شوروی، آلمان نازی را عقب راندند، تمام ردپاهای این توپ از اسناد نظامی ناپدید شد، بدون اینکه ردی از آن باقی بماند. به احتمال زیاد، آلمانی ها توپ غول پیکر خود را برای جلوگیری از افتادن آن به دست متفقین نابود کردند – و دیگر هرگز دیده نشد.
227227
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900036